پیش از اینها فکر میکردم خدا...(قیصر امین پور)
وبگاه بهارنارنج

♥بهارنارنج♥

♥تحمل نداره نباشی♥...♥دلی که تو تنها خدا شی♥

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً



 

پیش از اینهـــا فکر می‌کردم خدا خانــه ای دارد کنـــار ابـــرها

 

مثل قصر پادشـــاه قصـــه ها خشتی از المـــاس خشتی از طلا

 

 

پایه های برجش از عـــاج و بلور بر سر تختـــی نشسته با غـــرور

 

ماه بـــرق کوچکی از تـــاج او هر ستـــاره، پولکی از تـــاج او

 

 

اطلس پیراهـــن او، آسمـــان .. نقش روی دامــن او، کهکشـــان

 

رعـــد وبرق شب، طنیـــن خنده اش سیل و طوفان، نعره توفنــده اش

 

 

دکمه ی پیـــراهن او، آفتـــاب برق تیغ خنجـــر او ماهتـــاب

 

هیچ کس از جـــای او آگـــاه نیست هیچ کس را در حضـــورش راه نیست

 

 

پیش از اینهــا خاطـــرم دلگیـــر بود از خدا در ذهنـــم این تصویـــر بود

 

آن خدا بی رحم بـــود و خشمگیـــن خانه اش در آسمــان، دور از زمین

 

 

بود، اما در میــــان ما نبود مهربـــان و ســـاده و زیبـــا نبود

 

در دل او دوستی جایی نداشت مهربــانی هیچ معنـــایی نداشت

 

 

هر چه می‌پرسیـــدم، از خود، از خدا از زمین، از آسمـــان، از ابـــرها

 

زود می‌گفتنــد: این کـــار خـــداست پرس وجو از کار او کاری خطـــاست

 

 

هرچه می‌پرسی، جوابــش آتش است آب اگر خوردی، عذابــش آتش است

 

تا ببنـــدی چشـــم، کـــورت می‌کند تا شـــدی نزدیک، دورت می‌کند

 

 

کج گشـــودی دست، سنگـــت می‌کند کج نهــادی پـــای، لنگت می‌کند

 

با همین قصه، دلم مشغــول بود خوابهـــایم، خواب دیو و غـــول بود

 

 

خواب می‌دیدم که غرق آتشـــم در دهان اژدهـــای ســـرکشم

 

در دهان اژدهـــای خشمگین بر ســـرم باران گرز آتشیــن

 

 

محو می‌شد نعره هایم، بی صدا در طنین خنده ی خشـــم خدا ...

 

نیت من، در نمـــاز و در دعا تـــرس بود و وحشـــت از خشـــم خدا

 

 

هر چه می‌کــردم، همه از ترس بود مثل از بر کـــردن یک درس بود

 

مثل تمرین حســــاب و هندسه مثل تنبیـــه مدیـــر مدرسه

 

 

تلخ، مثل خنـــده ای بی حوصـــله سخت، مثل حل صـــدها مسئله

 

مثل تکلیـــف ریاضـــی سخت بود مثل صرف فعل ماضــی سخت بود

 

 

تا که یک شب دست در دست پدر راه افتــادم به قصد یک سفـــر


در میان راه، در یک روستـــا خانـــه ای دیدم، خوب و آشنـــا

 

 

زود پرسیدم: پدر، اینجـــا کجاست؟ گفت، اینجــا خانه‌ی خوب خــداست!

 

گفت: اینجـــا می‌شود یک لحظه ماند گوشه ای خلوت، نمـــازی ساده خواند
 

 

با وضویـــی، دست و رویی تازه کرد با دل خود، گفتگویـــی تازه کرد

 

 گفتمش، پس آن خدای خشمگیـــن خانه اش اینجاســت؟ اینجـــا، در زمین؟

 

 

گفت : آری، خانه او بی ریــــاست  فرشهـــایش از گلیم و بوریـــاست

 

مهربــــان و ساده و بی کینـــه است مثل نوری در دل آیینـــه است

 

 

عادت او نیست خشم و دشمنی نام او نور و نشــــانش روشنـــی

 

خشم، نامی ‌از نشـــــانی های اوست حالتی از مهربانـــی های اوست

 

 
قهـــر او از آشتـــی، شیرین تــــر است مثل قهر مهربــــان مادر است

 

دوستی را دوســــت، معنی می‌دهد قهـــر هم بـــا دوست معنی می‌دهد

 

 

هیچ کس با دشمن خود، قهــر نیست قهری او هم نشـــان دوستی است...
 

تازه فهمیدم خدایـــم، این خداست این خدای مهربــــان و آشنـــاست

 

 

دوستی، از من به من نزدیـــک تر از رگ گــــردن به من نزدیک تر

 

آن خدای پیش از این را بــــاد برد نام او را هم دلـــم از یاد برد

 

 

آن خـــدا مثل خیـــال و خواب بود چون حبـــابی، نقش روی آب بود

 

می‌توانـــم بعد از این، با این خدا دوست باشم، دوست، پاک و بی ریا

 

 

می‌توان با این خدا پـــرواز کرد سفـــره ی دل را برایش بـــاز کرد

 

می‌توان درباره ی گل حـــرف زد صاف و ساده، مثل بلبـــل حرف زد

 

 

چکه چکه مثـــل بــاران راز گفت با دو قطره، صد هـــزاران راز گفت

 

می‌توان با او صمیمــــی ‌حرف زد مثل یـــاران قدیمی‌ حرف زد

 

 

می‌توان تصنیفی از پرواز خوانـــد با الفبـــای سکـــوت آواز خواند

 

می‌توان مثل علفهـــا حرف زد با زبانی بی الفبـــا حرف زد

 

 

می‌توان درباره ی هر چیـــز گفت می‌توان شعری خیال انگیــز گفت

 

مثل این شعـــر روان و آشنـــا:

پیش از اینهـــا فکر می‌کردم خـــدا...

 



نظرات شما عزیزان:

مسعود
ساعت15:37---6 بهمن 1392
چقد طولانی بود

ولی ارزش خوندن داشت

خیلی زیبا بود


پاسخ:ممنونم که خوندی...بعله زیبا بود


hadi
ساعت18:06---5 بهمن 1392
فقط خدا...
پاسخ:صد در صد


نفس هستی
ساعت12:30---5 بهمن 1392
خیلی قشنگ بود آجی گلم


پاسخ:مرسی عزیزم


EhSaN
ساعت10:18---5 بهمن 1392


بسیار زیبا بود ممنون
پاسخ:فدات مرسی از حضورت


خانم مهندس
ساعت23:59---3 بهمن 1392
سلام

وبلاگ زیبایی داری خوشحال میشم اگه به من سر بزنی
پاسخ:چشم خانم مهندس


مرد همیشه آبی
ساعت22:40---3 بهمن 1392
انشالله خدا همیشه یار و یاورت باشی آجی
پاسخ:همچنین داداش خوشکلم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



════════ ೋღ♥ღೋ ════════








یا حسین-بهارنارنج